سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زیبایی فونت فارسی را با فونت من ببینید








گروه طراحان قدرتمند وب
خاطرات حج دانش آموزی استان خراسان رضوی سال 1390
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : شنبه 91/12/26 | 5:22 عصر | نویسنده : محمد کبیری

 

ساعت 8 به اتوبوس ها سوار شدیم و به سمت مدینه حرکت کردیم و ساعت 10:20 برای صرف شام پیاده شدیم . بعد از صرف شام ساعت 1:30 بامداد به هتل منارالفضی رسیدیم . زمانی که اتوبوس به سمت هتل می رفت چشمم به گلدسته های مسجد النبی افتاد این گلدسته ها چون نگین های الماس, در دل شب می درخشیدند . اما من فکر نمیکردم اینا گلدسته های مسجد النبی باشند . بخدا قسم اصلا باورم نمیشد . برای استراحت به اتاق ها رفتیم . اتاق ها از قبل تعیین شده بودند . من و دو نفر از بچه های خوب سبزوار به نام های مرتضی و رضا  هم اتاقی شدیم . از پنجره که بیرون رو نظاره می کردم چشمم به فروشگاه توب تن افتاد همون فروشگاهی که زن عموم برام تعریف کرده بود که تمام اجناسش 10 ریالیه . هیچ کس خواب نشد منتظر بودند تا برای نماز صبح و عرض سلام به پیامبر به مسجد النبی بروند . بعد از غسل زیارت که روحانی کاروان حاج آقای اسدی دستور داده بود ساعت 3:30 بامداد به سمت مسجد النبی به راه افتادیم . مسیرش 5 دقیقه پیاده بیشتر طول نمی کشید . اینبار که چشمم به گلدسته ها افتاد و خستگی و گیچی دیگه در من وجود نداشت چنان گریه ای کردم که اصلا اون لحظه رو یادم نمیره .  اصلا تا حالا این سفر رو تو فکر و خیالم مرور می کردم . از اتوبوس پیاده شدم و همه با هم بعد از اذن دخول به حرم مشرف شدیم .

به محض ورود ابتدا نماز شکر بجا آوردم بعد از آن نماز برای سلامتی پدر و مادرم  اقامه کردم و نماز شب و ...

 معماری حرم بی نظیره . کسی نمیتونه بگه دقیقا چند تا ستون تو حرم به کار رفته  . هنگامی که بانگ اذان صبح بلند شد ما شیعه ها همه با هم در قسمتی از مسجد النبی که فرش ندارد و سنگ است نماز رو به جماعت اقامه کردیم . وقتی امام جماعت سوره حمد رو خواند همه با هم آمین گفتند ولی اگر ما ( اهل تشیع) این کلمه رو تکرار کنیم نمازمان باطل و حرام است و اگه بخواهیم چیزی بگیم می تونیم تو دلمون بگیم( الحمد لله رب العالمین) . و بعد از حمد یه آیه ای طولانی خواند و به رکوع رفت سپس گفت سَمِعَ الله بِمَن حَمِدَ ، بعد از گفتن این جمله اونها اندازه 30 ثانیه ای سر به سجده نمیگذارند . و ما هم طبق فرمایش بزرگان باید از این قانون تابعیت کنیم  . هنگامی که نماز تمام شد به سمت بین الحرمین و بقیع حرکت کردیم . در کنار بقیع چند تا زیارت نامه خواندیم و حاج آقای اسدی روضه ای خواند و ما هم دلی از عزا در آوردیم .

وقتی درب های بقیع باز شد همه مردها به داخل رفتند . ورود خانم ها به این مکان ممنوعه . قانون عربستانه دیگه ، نمیشه کاریش کرد . در بقیع همه چیز بوی غربت می دهد. بغض گلویت را می فشارد و دلتنگی تمام وجودت را به احاطه در می آورد. هوایش سنگین است. گویی گریه های فاطمه هوای بقیع را نمناک کرده است. از پله ها که بالا می روی تا به نرده های مقابل بقیع برسی گویی به پایت وزنه بسته اند. آن چنان غربت و دلتنگی به تمام وجودت چیره می شود که می خواهی بار سفر ببندی و از همان جا برگردی، انگار همانی نبودی که عشق دیدن خانه ی خدا از پا درت آورده بود. بغض آن چنان گلویت را می فشارد که نمی دانی چه کنی.

کبوتران بقیع گویی فرشتگان اند که راز و نیاز تو را به گوش اهل بقیع می رسانند. کیسه ی گندم نذر کبوتران بقیع مشت مشت به یاد کسانی که با اشک و آه بدرقه ات کرده اند  .

چه غریبانه و چه مظلومانه 4 امام مظلوم ما « امام جعفر صادق (ع) – امام محمد باقر(ع) – امام زین العابدین (ع) و امام حسن مجتبی (ع) »  در کنار هم دفن شده اند و در کنار آنها حمزه عموی پیامبر.

برای نماز ظهر هم به حرم اومدیم . از این به بعد کارمون همین بود . قرآن رو تقسیم بندی کردند بین بچه ها و هر نفری چند صفحه ای رو خوند . تقریبا ساعت  5با بچه ها به فروشگاه توب تن رفتیم ، چیزی نظرم نگرفت . ساعت 6:30 نماز رو تو حرم خوندیم و نفری یک جزء قرآن هم خوندیم ساعت 11 شب با بچه ها به فروشگاه پایین تر از توب تن به نام مزایا مول رفتیم و من تونستم با هزار فکر و استخاره یه دست لباس ورزشی برای مهدی بخرم . شاید باورتون نشه اما خرید خیلی سخت بود حتی از اعمال حج هم سخت تر بود!و از همه مهمتر اینکه واقعا حیف وقت بود که پا خرید بره . 

ادامه در پست بعد . 




  • علمیه
  • مواظب
  • ضایعات
  • سفارش تبلیغ
    کد پیغام خوش آمدگویی

    کد مداحی و آهنگ مذهبی