سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زیبایی فونت فارسی را با فونت من ببینید








گروه طراحان قدرتمند وب
روز چهارم ( زیارت دروه ) - خاطرات حج دانش آموزی استان خراسان رضوی سال 1390
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 92/3/17 | 2:39 عصر | نویسنده : محمد کبیری

روز چهارم مدینه (زیارت دوره)

پس از اقامه نماز در حرم نبوی و صرف صبحانه در هتل، آماده برای زیارت دوره هستیم .

ساعت 7صبح است و ما در منطقه ی احد هستیم ودر کنار کوه احد روبروی مرقد مطهر حمزه سیدالشهدا و سایر شهدای احد ایستاده ایم . البته قبوری خاکی که با چند سنگ علامت گذاری شده است و اجازه ی نزدیک شدن را نمی دهند . حمزه و هفتاد شهید احد .

سپس از آنجا به مسجد قبا رفتیم در فضیلت منطقه ی قبا همین بس که اولین خاکی از مدینه است که افتخار بوسه زدن بر قدم های پیامبر را پیدا کرد و پیامبر بعد از استقرار در مدینه نیز هر هفته دوشنبه ها به این مسجد آمده و نماز می خوانده اند .  من هم 2 رکعت نماز تحیت در آنجا و مساجد دیگر به جا آوردم .

مسجد فتح و امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا از دیگر مساجدی بودند که ما افتخار دیدنش را داشتیم .مسجد ذوقبلتین که پیامبر بعد از اینکه دو رکعت نماز ظهر را خوانده بودند، جبرئیل نازل شد و آیه تغییر قبله را آورد: (فولّ وجهک شطرالمسجدالحرام) را هممشاهده کردیم .

 

به هتل بازگشتیم و نماز ظهر و عصر را در هتل به جماعت اقامه کردیم . و پس از صرف ناهار دوره ویژه زیارت را آغاز کردیم . در این دوره ما در اتوبوس نشسته بودیم و روحانی دیگری که فکر کنم راوی بود سرگذشت مساجد دیگر مدینه را برایمان توضیح میداد .

 

به مسجد شیعیان ( باغ شیخ عمری) رسیدیم . مسجد شیعیان در وسط یک نخلستان با صفا و سر سبز واقع شده بود  که هوای داخل آن با خارج آن بسیار فرق داشت . هوای داخلش مثل آب و هوای شمال ایرانه .اما آب و هوای خارج آن قدر گرم است که نگو .  این مسجد در شارع علی ابن ابی طالب (علیه السلام) و قبل ازبیمارستان قلب الزهرا (سلام الله علیه) . وارد مسجد که شدم ،چشمم به مُهرها افتاد. خیلی دلم برایشان تنگ شده بود . چه مسجد و نمازگزاران با صفایی . شیخ عمری رهبر شیعیان عربستانیه که سال 1388 به رحمت خدا رفته و قبر آن در قبرستان بقیع واقع می باشد .اینقدر تشیع جنازه بزرگی داشته که وهابی های آنجا وحشت زده شده بودند .  پس از نماز در این باغ سوار بر اتوبوس ها از مسجد شجره ، آشپزخانه مرکزی و ... دیدن کردیم . پس از دوره به مسجد النبی رفتیم و چون اهل تسنن به هم متصل نبودند و ما هم تا به مکانی که شیعه ها نماز میخوانند می رفتیم ، نماز دیر می شد . نماز را فرادی خواندیم و من با مهدی پیاده به هتل برگشتیم . در بین راه به یه پارچه فروشی رفتیم . من فقط یه قیمت پرسیدم اما او دست بردار نبود ، و پیله کرده بود که باید بخری ، نه به زور همینجوری دوستانه. منم یه قواره چادری الگانس خریدم و پس از صرف شام هم به مزایا مول رفتیم و خرید هایی هم در اینجا داشتم . فروشگاه به هتل خیلی نزدیک بود  ولی ما برای اذیت اونها(راننده ها) با ماشین های رایگان سوار شدیم تا ما را به هتل بیارد . وقتی بقیه مسافران رو به مقصد های دور رساند .با زبان خودشون از ما پرسید کجا میرید . ما هم گفتیم فندق منار الفضی ، یعنی هتل منار الفضی . تعجب کرد و گفت قریب قریب. یعنی ازفروشگاه تا اونجا نزدیکه .بالاخره ما رو رسوند و دست آخر یه چیزی هم به یکی از بچه ها گفت . ولی به اذیتش می ارزید .امروز روز پرکاری بود برای همه بچه ها .




  • علمیه
  • مواظب
  • ضایعات
  • سفارش تبلیغ
    کد پیغام خوش آمدگویی

    کد مداحی و آهنگ مذهبی